مسیحیت و مادیت در هیگل از دولت

مسیحیت و مادیت در مفهوم هیگل از دولت

بینش هیگل مبنی بر اینکه درک فلسفی از منطق به واسطه درک چیزهایی که حاضر و واقعی هستند بدست می آید، حتی اگر به خودی خود انکار شود تحقیق مفسران هیگل درباره شرایط تاریخی وی را می طلبد. تعیین روابط بین فلسفه ای که حداقل در زمینه رویدادها به سمت حال حاضر و “واقعیت” متمایل است نمی تواند به راحتی به تفسیری مناسب گام های آتی افزوده شود. 

 

 

این امر بیشتر برای درک فلسفه حالت اساسی دارد، نه به این دلیل که فلسفه بازتاب کننده تصویر بدیهی واقعیت است، بلکه به این خاطر که تنها تا جایی که راه حل های مشکلات مربوط به زمان خود را بیان می کند می تواند طلب دستیابی به دانش حقیقت را بکند.  انجام پایان نامه  مسیحیت و مادیت در هیگل از دولت

 

هیگل این بینش را در ارتباط با هر فلسفه ای (مخصوصا فلسفه خود) در جهت واقعیاتی که در دیباچه “فلسفه حق”  (۱۸۲۱) وی ذکر شده است قاعده بندی می کند. اما برای تمام بخش های سیستم خود تساوی حقیقی را نگاه می دارد. ارتباط مسئله شرایط-زمانی داده شده برای فلسفه وی مشروط است و همواره به شکل نظری قاعده بندی شده است. تا کنون توجه توافقی منظمی در تفسیر فلسفه حق هیگل وجود داشته است.

 

فلسفه مذهب وی تنها به شکلی نادر مورد بررسی قرار گرفته است. ادعای وی بر این مبنا که فلسفه اش به سادگی مسیحیت را در بر می گیرد قضاوتی بزرگ در کنار و مقابل استاندارد درک زود گذر و مسیحیت اصالتا خالص می باشد. وابسته به نیات مفسر، دیدگاه های هیگل در فلسفه مذهب متعاقبا یا دوباره تفسیر می شوند تا با این استاندارد تطابق پیدا کنند یا اینکه به دلیل عدم توافق با استاندارد رد می شوند. انجام پایان نامه مسیحیت و مادیت در مفهوم هیگل از دولت

 

ممکن است ارائه چنین تفاسیری از قبل پیش بینی شده باشد. هر دو فرآیند مخصوصا با توجه به مرز بین فلسفه های حق و مذهب، که جایگاه هیگل در رابطه بین مسیحیت و دولت است منجر به عواقب جدی می گردند. اگر کسی اعتقاد به تحت تسلط قرار گرفتن مفهوم مسیحیت داشته باشد و سپس در معرض عقیده هیگل مبنی بر یافت شدن حالات در قواعد مسیحیت قرار بگیرد.

 

قواعد هیگل الزاما با ایجاد تغییر در مفاهیم مسیحیت ویژگی های سیاسی آن را نیز تغییر می دهد. البته در نظر گرفتن “قواعد مسحیت” هیگل بدون زیر سوال بردن آن به عنوان مفهومی تقریبا اصیل، ثابت و غیر قابل تغییر از مسیحیت بر حق نیست. این امر به اندازه مشخص نمودن قواعد مسیحیت هیگل به همراه یکی از نسل های حکمفرمای مسیحی در زمان وی غیر قابل توجیه می باشد. انجام پایان نامه مسیحیت و مادیت در مفهوم هیگل از دولت

 

در خلال گرایش به پروتستان محض طیف بینش از عقل گرایی الهی دون مرتبه، که از لحاظ سیاسی به آزادی خواهی ابتدایی نزدیک بود، در خلال Schleiermacher به اُرتدوکس جدید Hengstenberg، که آن نیز از لحاظ سیاسی به فرقه احیا مقید بود، ارتقاء یافت. عقیده هیگل نسبت به مسیحیت اگر بر پایه مفهوم خودش از مسیحیت نباشد وابسته به انعطاف پذیری تفاسیر مذهبی متنوع خواهد بود، با این حال، مفهومی که از شرایط تاریخی هیگل توسعه یافته است بدون تبدیل شدن به تاریخ محض مرتبط به مضامین تاریخی می باشد.

 

از نظر من بازگشت به عقب به منظور پرهیز از دو سوء درک معاصر از جایگاه هیگل با توجه به دولت مدرن مطلوب می باشد: از یک طرف، سوء درکی وجود دارد که با توجه به هیگل دولت از تحت سلطه اصالت های مسیحی رهایی یافته است، به این معنا که هم اکنون دولتی مادی گرا است و این رهایی را مدیون انگیزه های مسیحی می باشد، از طرف دیگر، سوء درک دیگر نسبت به هیگل این است که دولت مستقیما وابسته به مذهب است یا همان طور که Franz Rosenzweig در اثر بزرگ و غیر قابل قیاس خود “هیگل و دولت” بیان کرده است.

 

  دولت در اواخر دوران هیگل روح خود را از دست داد. به جهت پیش بینی: به نظر من می رسد که نشانه راه حل پیروان هیگل در این حقیقت واقع شده است که هر دو این نظریه ها، که به صورت مشترک منحصر می باشند و اجازه بروز تناوب سومی را نمی دهند، نادرست هستند.

 

جدایی کلیسا و دولت (۱۸۲۱)

از جهت دیدگاهی که تنها به سمت وقایع تاریخ ساز مانند اصلاحات یا انقلاب فرانسه متمایل می گردد، مفهوم یکپارچگی دولت و مذهب که به وسیله هیگل در سال های آخرش در برلین، حداقل از لحاظ قانونی به عنوان یک سیر به عقب از جدایی دولت و مذهب ظاهر می شود که به عنوان عنصری ضروری در شکل گیری مفهوم مدرن دولت محسوب می شود (و به شکل درست). در بحث اینکه آیا نظام هیگل در اساس خود مترقی یا ارتجاعی است چنین ترکیباتی باید به عنوان نقاطی که بخش های قانون و مذهب فلسفه وی را به عنوان ارتجاع پر رنگ می سازند شناخته شوند.

 

اما مفهوم هیگل به وسیله قرار دادن هر دوی آن ها در فلسفه تفکری مذهب و زمینه اجتماعی آن و ظاهرا، سیاست های Prussianدرباره مذهب و مفهوم رقابتی “دولت مسیحی” که به وسیله اصلاحات پارلمان آلمان در نیمه اول قرن نوزدهم مطالبه شد، روشن می گردد. این یک تمثیل برای برنامه هیگل است، که هدفش درک واقعیت می باشد، و اینکه ادراک وی تنها درصورتی کاملا مورد درک و قضاوت قرار می گیرد که فرد این دو جنبه را در ذهن خود نگاه دارد: قاعده مناسب و کاربرد سیاست معاصر. انجام پایان نامه مسیحیت و مادیت در مفهوم هیگل از دولت

 

تکوین مفهوم دولت که هیگل آن را بر فراز قواعد مسیحیت ایجاد می کند و مفهوم یکپارچگی مذهب و دولت، تنها به واسطه قواعد قانونی و تغییرات پدید آمده در تاکیدهای سیاسی در Prussia در ابتدای قرن نوزدهم قابل درک است. سیاست های کلیسا تحت فاز دگرگونی به شدت مهمی از مفهوم جامعه در اصطلاحات روشن فکری و تقوا گرایی تا ادراک کلیسای رسمی قرار می گیرد، که در اواسط قرن در آلمان به وقوع پیوست.

 

بنابراین من نمی توانم کاملا از وارد شدن به سیاست های مذهبی دوران حداقل به صورت حاشیه ای پرهیز کنم. نشانه مخصوص راه حل وابسته به هیگل می تواند به عنوان یک تامین کننده یا تضادی در مقابل سیاست های رسمی مذهب تفسیر گردد؛ اهمیت آن تنها در خلال این روشنگری مشخص می شود.


 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.